همسرانه حریم زندگی💑
16.2K subscribers
15.8K photos
2.1K videos
48 files
335 links
👈مطالب زناشویی،همسرداری💑
ایده،گیف و کلیپ و متن های عاشقانه💏
زیر نظر اَبَر گروه حریم زندگی
کپی حرام
فوروارد آزاد
ورود آقایون آزاد

ایدی ادمین 👇🧚‍♀👇🧚‍♀👇
加入频道
یه روز میمیره برات یه روز اسمت هم یادش نمیاد
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی

💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
مشاورو☎️
روانشناس ایرانیان درسراسر جهان☎️
تحکیم روابط زوجین👨👱‍♀

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#مجردا_بخونن



↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣


قبل از #ازدواج "دقت بالایی" در #شناخت طرف مقابلتون داشته باشید!

تنها با تکیه به یک سری کلمات و تعاریف سریع #اعتماد نکنید!!

زن ها در رابطه به صحبت ها و گفته های مردان تکیه می کنند و اعتماد میکنن،

در حالی که مردان رفتار زنان را ملاک اعتماد قرار میدن!

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن

چرا سریع ناراحت میشی⁉️

شاید با گفتن جمله
"چرا سریع ناراحت می شوی؟"
انتظار دارید که همسرتان به تمام حرف هایی
که می زنید گوش دهد و عصبانی
و ناراحت نشود، در صورتی که احتمالا
حرف هایتان آنقدر نامناسب است که
همسرتان را به شدت رنجانده.

شما با گفتن این جمله نه تنها او را آرام
نمی کنید بلکه او را بیشتر عصبانی می کنید.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه

از یکدیگر حمایت کنید و سعی کنید حمایت هایتان قابل اتکا باشد.

🔺یاد بگیرید قضاوت را کنار بگذارید و حتی وقتی همسرتان موقتا طبق میل شما عمل نمی کند از او حمایت کنید.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_841

اینو به شوخی و بیشتر سر شیطنت گفت و بعد از روی صندلی بلند شد .

منم بلند شدم و بعد پرسیدم:
-ارسلانن...
دست در جیب قدم زنان به راه افتاد و گفت:
-جانم!؟
دنبالش رفتم و گفتم:
-کی سلدارو میاری پیشمون!؟
پاکت سیگارش رو از جیب بیرون آورد و گفت:
-هنوز مشخص نیس...
-چجوری پیداش کردی!
ایستاد تا بهش برسم و وقتی دستمو دور بازشو حلقه کردم گفت:
-میشه سوزن رو تو انبار کاه پیدا کرد...میشه عزیزم!

من خیلی کنجکاو بودم که اون چطور سلدارو پیدا کرده برای همین این جمله اش برام قانع کننده نبود و
دقیقا ب ای همین دوباره کنجکاوانه پرسیدم:
-نمیخوای درموردش حرف بزنی!؟آخه من اعتراف میکنم که اصلا فکرش روهم نمیکردم سلدا یه روز
پیدا بشه...وای اگه بدونی نارگل چقدر خوشحال ارسلان...اگه بدونی!
سیگاری از پاکت بیرون آورد و بعداز روشن کردنش اونو گذاشت لای لبهاش و گفت:
-ردشو گرفته بودیم...سپرده بودم یه نفر اینکارو بکنه.تمام وقت پیگیرش بود تا اینکه ردشو به واسطه ی
چندتا از این کولی های خیابون زد..سلدارو داده بود دست یکی از این تکدی گرها...
دهنم از تعجب و تاسف واموند و چشمام درشت شد.باور نمیکردم که اون همچین کاری کرده باشه.
چطور دلش میومد اون دختر خوشگل و ملوس رو بسپاره دست گداها و کولی هایی که تو سرما و گرمای
خیابون وسط جمعیت لول میخوردن و گدایی میکردن؟
خشمگین گفتم:
-چطور دلش اومد همچین کاری بکنه؟ اون دختر بیچاره مگه چندسالش!؟
سیگارو بین انگشتاش گرفت و با بیرون فرستادن دود سیگار گفت:
-آدمایی مثل مصیب واسه چندرقاز پول دست به هرکاری میزنن

حالا بیشتر از همیشه دلم میخواست اونو پیدا بکنیم.متاسف و عصبی گفتم:
-خیلی پست...خیلی.ارسلان زودتر پیداش کن...قبل از اینکه آینده ی اون دختر و خراب و سیاه بکنه
کام دیگه ای از سیگارش گرفت و بعد گفت:
-هر آدمی یه نرخی داره...هر آدمی.پیداش که کردم چندرقاز میزارم کف دستش و شک نکن دو دستی
سلدارو تقدیم میکنه...اصلا ز اول هم همین نیت رو داشته....

ولی اون که میدونست ناری پولی در بساط نداره

-ما که داشتیم


یکم باخودم فکر کردم و بعد پرسیدم:

منظورت اینه که اون دندون طمعش رو واسه ما تیز کرده؟

-شک نکن...البته ظاهرا تا الان حسابی هم از طریق اون پول به جیب زده مرتیکه ی حرومخووار
دستمو رو بازوش کشیدم و گفتم:

ولی واقعا بنظر تو مصیب اونو در ازای پول به مادرش برمیگردونه؟ آخه میدونی..ناری بارها
شخصیت اون مردو برای ما توصیف کرد.میگفت از این آدمای لج باز و پست و رذل و بی شرف.. یه
حرومزاده ی واقعی! فکر نکنم به راحتی با گرفتن پول رضایت بده دست از آزار نارگل برداره!
از کنج چشم نگاهی بهم انداخت و گفت:
-مگه دستش خودشه!؟ پدرشو درمیارم...سلدارو که ازش گرفتم یه فصل کتک دعوتش میکنم تا حالش جا
بیاد!
نفس عمیقی کشیدم و با خم کردن سرم به عقب و خیره شدن به آسمون گفتم:
-روزی که سلدا پیدا بشه من یه نفس راحت میکشم....امیرسامو بگو.. اگه بدونه خیلی خوشحال میشه! 
حاال کی قراره بدی دنبالش؟ کی میاریش!؟
سرش رو کج کرد تا دود سیگارو فوت نکنه تو صورت من و بعد از اینکار نگاهی به صورتم انداخت و
گفت:
-تو که بیشتر از ناری عجله داری!
خندیدم و با رها کردن بازوش گفتم :


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👇تقویم نجومی اسلامی دوشنبه👇
✴️ دوشنبه 👈10شهریور/ سنبله 1404
👈8 ربیع الاول 1447👈1 سپتامبر 2025
🕌مناسبت های اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شهادت امام حسن بن علی الهادی العسکری سلام الله علیهم اجمعین پدر بزرگوار ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ۲۶۰ هجری قمری.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌙🌟احکام اسلامی و دینی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
میهمانی دادن.
اقدامات قضایی و دیدار با قاضی.
شروع به کسب و کار.
وارد شدن بر مسولین و درخواست از آنها.
و خرید و فروش خوب است.
👶نوزاد
امروز شایسته و عمرش زیاد خواهد بود. ان شاءالله.
🤒بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله.
🛫 مسافرت خیلی مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد.
👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب
.
مباشرت شب سه شنبه مستحب و فرزند دهانی خوش بو و دلی مهربان و دستان سخاوتمند دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج قوس و انجام اموری از قبیل زیر خوب است :
✳️تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✳️شروع به کار و کسب‌.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️و رفتن به خانه نو نیک است.
🟣کتابت ادعیه حرزها و حکاکی ها نماز و بستن حرز خوب است.
📛ولی خرید و فروش طلا و جواهرات.
📛و خرید حیوان خوب نیست
.
💇‍♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست باعث بیماری است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،خوب نیست سبب درد در سر است.

🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد

💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب.
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از آیه 9 سوره مبارکه توبه است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا...
و از معنای آن استفاده می شود که دو نفر برای قطع معامله یا قراری نزد خواب بیننده بیایند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.

🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما
تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان

انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
025 377 47 297
آخر بدمد
صبح امید
از شب من ...

صبح بخیر ❤️🌱

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


نور خورشید ،خبر دادہ ڪہ در مشرق عشق
نغمه‌ٔ صبح ،چہ زیباست اگر یار تویی...🌻😍

🦋🦋❤️

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن


🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

خاله_زنک_نباشین

♻️نکته ای که خیلی در مورد ارتباطات شما و خانواده همسرتون مهمه اینه که گاهی خودتون رو نباید در مسائل مربوط بهشون قاطی کنین.

مثلا بین مادر شوهرتون و جاری تون یه مشکلی پیش امده .مثل این خانووم های خاله زنک هی نرین از این یکی و اون یکی بپرسین که چی شده و چی نشده ...انگار که نمیدونین خودتون رو سنگین نگه دارین.

♻️اگر مثلا چیزی از مادر شوهرتون شنیدین و جاری تون زنگ زد به شما و درباره حرف های مادر شوهرتون پرسید حواستون باشه که وسط ماجرا هیزم بیار نشین. بگین : بابا فلانی، خیلی به این حرف ها توجه نکن من که توی کل جریانای شما نیستم  ... بگذریم ."
یه طوری که متوجه بشه که شما نمیخواین غیبت کنین . یادتون باشه که ممکنه یه روزی اونا با هم خوب بشن  و بارش  واسه شما بمونه ...

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آموزشی


ماســــاژ از ملزومات رابطه جنسی

ماســــاژ انـــــدام زن به او نیرو، آرامش و لـذتــــ می‌دهد و مرد را برای داشتن رابطه ای داغ حریص‌تر میڪند


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#تلنگر

بوسیدن باید دو طرفه باشد

متاسفانه بعضی ها تمایلی به بوسیدن ومعاشقه ندارند آنوقت توقع دارند از رابطه زناشویی لذت ببرند
زوجهایی که آغوش ومعاشقه رافراموش کردند دچار طلاق عاطفی میشوند

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن


بانو جان هرگز این کارایی که میگم رو انجام نده :

• هرگز وقتی دختران خانواده شوهر نشستن شما برای انجام کار بلند نشید.

• هرگز با برادر شوهر، دامادها و دوستان شوهر درد دل و شوخی نکنید.

• از روابط گذشته خودتون چه برای شوهر چه برای دیگران بعد از تاهل حرفی نزنید.

• هرگز از خانواده شوهر خود در برابر شوهرتون انتقاد نکنید، انتقاد در حد یک جمله باشه و بگید و رد شید و تمام.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
زمزمه ای برای ترمیم عشق پیش از خواب
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی


💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
ومشاور☎️
روانشناس ایرانیان درسراسر جهان☎️


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ


‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تقـــدیـــم بـــه مالـــک قلبـــم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹🌹
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_842


خب ما این مدت هممون شاهد غصه خوردن ناری بودیم.من خودم یه لحظه هم نمیتونم خودمو جای اون بزارم.

دستشو دور گردنم انداخت و بعد کنار گوشم گفت:
-بیخیال...بگو ببینم نظرت چیه حالا که پدرم و یولاندا و بوراک شام رو مهمون خونواده ی پدر نهال
هستن شام امشبو بریم بیرون !؟ سه نفری!؟
هیجان زده و خوشحال گفتم:
-واقعا؟
-آره...
لبخند زدم و گفتم:
-معلوم که موافقم
-پس زودتر آماده بشین از همین حالا بریم..
مطیعانه و با اشتیاق گفتم:
-ای به چشم...
امیرسام به طرز جالب و خنده داری سعی داشت تمام حرکات پدرش رو تقلید بکنه.
لباسی شبیه به لباس ارسلان داشت و هرکاری اون انجام میداد رو بلافاصله تقلید میکرد.
مثل اون روی صندلی مینشست.مثل اون غذا میخورداون میخواست شبیه پدرش باشه چون اونو بهترین
مرد دنیا میدونست اما درست چیزی شده بود که میشد اسمش رو گذاشت "ظاهر ارسلان" نه باطنش!
هرکی که از بیرون ارسلان رو میدید بی درنگ باخودش به این نتیجه می رسید اون یه مرد با اعتماد به
نفس بالا و تکبر زیاد هست که بی نهایت سخت گیر و عبوس و بی رحم.خب دو مورد اولی تاحدودی
درست بودن اما موردهای بعدی نه...اون رحم و عطوفت داشت.برای عزیرانش به کوه می موند و بی
نهایت آدم بخشنده ای بود اما...امیرسام شده بود اون چیزی که از بیرون پدرش میشد به غلط برداشت
کرد.
خودسر، مغرور، زورگو، بدقلق، خشن و قلدر! خصوصیاتی که من اصلا دوست نداشتم!
یه دستمال به امیر دادم و بعد رو به ارسلان گفتم:

از اینجا خیلی خوشم اومده...باحال و خاص!


کنج لبهاش رو با دستمال تمیز کرد و من تو اون لحظه بازهم حواسم به سام بود که داشت برای انجام
اینکار کوچیک هم طوطی وار حرکات پدرش رو تقلید میکرد.بعداز این جواب داد:
-اینجا رستوران محمود احمد یکی از رفقای قدیمی و صمیمیم هست .

محمود احمد؟ چه اسم باحالی..ایرونیه؟

_چه جالب...


-آره بابا...اصالتا ولی عرب ...بچه ی آبادان
-اون بهترین رستورانهارو باهمین نام این رستوران تو کشورهایی مثل ترکیه، کویت، امارات و حتیی
کشورای اروپایی داره..

_جدا؟!

-آره...البته تصمیم داشت این شعبه در ایران رو یه جورایی منحلش بکنه ولی نمیدونم چرا منصررف
شد!احتمالا زنش نذاشته اینکارو بکنه اونم بخاطر برادرهاش که بیکار نباشن..
با لذت و البته شوخی به بشقاب خالیم اشاره کردم و گفتم:
-من که خیلی غذاهاشون رو دوست داشتم.ببین بشقابمو...خوردم همه رو!
لبخند آرومی زد و گفت:


خوبه..هرچقدر دوست داری بخوری اصلا هم به چاقی فکر نکن درهرصورت من تورو میخوام
هرروز بیشتر از دیروز..چاق و لاغرشم فرق نمیکنه!

خندیدم و سرمو پایین انداختم که مردی کت شلواری درحالی که لبخند صمیمانه و پر محبتی بر لب داشت
قدم زنان به سمتمون اومد.از نگاه هاش به ارسلان فهمیدم احتملا اونو میشناسه همس و سال خودش بود
شاید یکی دوسال بزرگتر.
نزدیک که شد باخوشحالی گفت:


_ارسلاااان...پارسال دوست امثال آشنا. به ما سر نمیزنی و شبیه بی معرفتها شدی!


ارسلان بلافاصله بلند شد و هم باهاش دست داد و هم درآغوشش کشید و بعدهم باهم مشغول خوش و بش شدن.
بلند شدم و چون فهمیدم بگو بخندهاش با ارسلان تموم شده گفتم:
-سلام ..
بهم خیره شد و جواب سلامم رو مودب و خوش رو داد.
ارسلان به من اشاره کرد و گفت:
-همسرم شانار..
بعد جهت دستش رو به سمت امیرسام تغییر داد و ادامه داد:
-پسرم امیرسام


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🔖برترین های تلگرام🔖 via @chToolsBot
🎲🎲🎲

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd