MILITA CAMP
16.7K subscribers
6.93K photos
2.91K videos
6 files
759 links
جنگ را در رویاهایم دیدم
انسانیت در خون خود می‌غلتید
آنگاه که بی‌وقفه از آسمان منطق
جغد مُرده می‌بارید...

@StillCanBreathe :ارتباطات
加入频道
●‌ ساعاتی پیش آرون بوشنل (Aaron Bushnell)، نظامی ۲۵ ساله نیروی هوایی آمریکا در مقابل سفارت اسرائیل در واشنگتن با فریاد فلسطین را آزاد کنید خودسوزی کرد و تسلیم جراحاتش شد، او گفت من دیگر در نسل‌کشی شریک نخواهم بود...

#Memories
@Milita_Camp
● من یک جوان بیست ساله هستم اما تمام آنچه در زندگی دیده‌ام ناامیدی، مرگ، ترس، پوچی و در هم تنیدگی بی‌اندازه است. من می‌بینم که یک نفر دارد یک ملت را در مقابل ملتی دیگر قرار می‌دهد و مردم یکدیگر را می‌کشند چون در کوری جنون‌آمیز تسلیم اراده دیگری هستند، نمی‌دانند چه می‌کنند و چه گناهی دارند، من می‌بینم که بهترین ذهن‌های بشر در حال اختراع سلاح‌هایی برای طولانی کردن این کابوس هستند و کلماتی برای توجیه آن...

● (اریش ماریا رمارک، در جبهه غربی خبری نیست.)
#Quote
#Memories
@Milita_Camp
● خوش شانس بودیم که تانک M4 ما با M26 که از توپ ۹۰ میلی‌متری برخوردار بود جایگزین شده بود، در شهر کلن (Cologne) در حال پیشروی بودیم و به میدان مرکز شهر در روبروی کلیسای جامع رسیدیم که یکی از تانک‌های شرمن ما توسط یک پنتر آلمانی مورد اصابت قرار گرفت و سه تن از خدمه‌های آن کشته شدند، بلافاصله به ما دستور داده شد که تهدید را خنثی کنیم.

● وقتی به نزدیکی مکانی که تانک آلمانی در آن موضع گرفته بود رسیدیم راننده از روزنه پریسکوپ تانک مقابل را دید و متوجه شدیم که برجک آن به سوی ما می‌چرخد، راننده ما را جابجا کرد تا از تبدیل شدنمان به یک هدف آسان جلوگیری کرده باشد، در حال حرکت به آن سوی تقاطع بودیم که شلیک کردم، این کار را سه بار دیگر تکرار کردم تا از انهدام کامل اطمینان حاصل کنم، یکی از گلوله‌ها به زیر برجک و دو گلوله دیگر نیز به بخش‌های جانبی آن برخورد کردند، مشخص بود که هیچکس از آن مصیبت جان سالم به در نبرده‌ است.

● بخشی از خاطرات سرجوخه کلارنس اسمویر (Clarence Smoyer) از اعضای لشکر ۳ زرهی ارتش آمریکا و توپچی تانک پرشینگ به تاریخ امروز در سال ۱۹۴۵ میلادی، فیلم مربوط به همان واقعه است.
#Today
#Memories
@Milita_Camp
● تصویری از یوزف رودولف مِنگِل، افسر شوتزستافل (شاخه حفاظتی اس‌اس) و دکتر توانای آلمانی که در طول جنگ جهانی دوم آزمایشات مرگباری را بر روی زندانیان اردوگاه آشویتس انجام داد و به فرشته مرگ (Todesengel) لقب گرفت، یوسف در یکی از موارد حساس ۱۴ دوقلو را همزمان با تزریق کلروفرم به قلبشان کشت، برخی از دوقلوها به منظور ایجاد جفت‌های به هم چسبیده و آزمایشات تحقیقاتی به یکدیگر دوخته شدند؛ در بسیاری از مطالعات آمده که منگل نمونه‌های آزمایشی را تحت اعمال بسیار خوفناکی قرار می‌داد از جمله قطع عضو بدون بیهوشی، تغییر رنگ چشم‌ها با تزریق مواد شیمیایی، آلوده کردن موارد آزمایشی به بیماری‌هایی مانند تیفوس و تزریق خون یک دوقلو به دیگری در کنار تشریح و تعویض اندام‌ها!

● می‌دانید چرا فرشته مرگ به دوقلوها علاقه‌مند بود؟ چون آزمایشات مخوف وی تحت عنوان مطلوب نژادی (Raciall Desirable) با هدف کشف یک استراتژی‌ در تغییر روند وراثت برای تولید دوقلوهای بیشتر و پس از آن افزایش جمعیت آلمان انجام شد، منطقی نیست اما طبق اسناد و پرونده‌های سی‌آی‌ای و موساد، دکتر منگل با کودکان و افراد نوجوان بسیار مهربان بوده است!
#WW2
#Memories
@Milita_Camp
● خانواده ما از محاصره شدید و گرسنگی فقط به لطف واسکا (Васька) جان سالم به در برد، هر روز خدا به مدت سه ماه به شکار موش‌ها می‌رفت و با غذا به خانه باز می‌گشت، مادربزرگ موش‌ها را می‌پخت و به خورش تبدیل می‌کرد، در زمستان من، مادرم و مادربزرگم زیر پتو دراز می‌کشیدیم درحالی که واسکا در جستجوی غذا بود، در بهار مادربزرگم و گربه‌اش به شکار می‌رفتند، مادر‌بزرگ با خرده نان برای پرندگان طعمه درست می‌کرد با واسکا در بوته‌ها کمین می‌کردند، گوربه ما لاغر شده بود و قدرت کافی برای نگه‌داشتن پرندگان را نداشت، اگر شانس با ما یار بود می‌توانستیم چند روز در هفته گوشت پرنده بخوریم؛ به یاد می‌آورم بعد از محاصره مادربزرگم همیشه بهترین تکه غذا را به گوربه می‌داد و می‌گفت تو نان آور ما هستی!

● متن فوق بخشی از خاطرات یک کودک از مرگبارترین محاصره تاریخ است، در آن زمان شهر تخریب شده لنینگراد مورد حمله موش‌ها قرار گرفته بود چون گربه‌ها به دلایلی همچون بمباران وسیع آلمان‌ها شهر را ترک کرده بودند، شاید جالب باشد بدانید پس از پایان جنگ حدود ۵ هزار گوربه به لنینگراد اعزام شدند و آن شهر را از چنگال موش‌ها نجات دادند!

#Memories
@Milita_Camp
● افسانه نیروی دریایی آمریکا

● تصویر یادگاری مایک دی (Mike Day)، از اعضای نیروهای ویژه Navy SEAL ارتش آمریکا که در سال ۲۰۰۷ میلادی حین آخرین اعزام و مأموریتش به تنهایی یک خانه مملو از شبه‌نظامیان عراقی را در فلوجه پاکسازی کرد و ۲۷ مرتبه مورد اصابت گلوله و ترکش نارنجک قرار گرفت، با وجود جراحات حاد توانست هر چهار مدافع عراقی را از پای در بیاورد.

● مایک از شدت درد برای مدتی بی‌هوش شد اما خودش را به بالگرد تخلیه رساند، زنده ماند و داستان خود را در کتابی تحت عنوان کاملاً زخمی شده (Perfectly Wounded) به چاپ رساند؛ در بخشی از کتاب وی آمده که: در آن هنگام همه چیز کُند شد و من می‌توانستم به شما بگویم که هر گلوله به کجا می‌رود.

● (او سرانجام در سال ۲۰۲۰ خودکشی کرد.)

#Memories
@Milita_Camp
● یک زن، که با توجه به لباس‌هایش از یک منطقه‌ی روستایی آمده بود در امتداد خیابان راه می‌رفت، بدون اینکه از گزند تک‌تیراندازان صرب در امان باشد، یک نفر درست به سر او شلیک کرد و او در خیابان دراز کشید، ماشین‌ها با سرعت سرسام‌ آوری به کنار خیابان هجوم آوردند تا از اصابت گلوله‌های بیشتر به او جلوگیری کنند، لحظاتی بعد ماشین‌ها بی توجه از کنار جسدش می‌گذشتند گویی که هیچ اتفاقی رخ نداده است.

● (تصویر فوق توسط عکاس جنگ، سانتیاگو لیون (Santiago Lyon) در سال ۱۹۹۲ در شهر سارایوو طی جنگ بوسنی (۶ آوریل ۱۹۹۲-۱۴ دسامبر ۱۹۹۵) به ثبت رسیده و رخدادها نیز توسط خود او تشریح شده است)

#Memories
@Milita_Camp
● آخرین ادای احترام دو چترباز کلمبیایی لحظاتی پیش از مرگ به دلیل پاره شدن طناب پرچم کشورشان.

#Memories
@Milita_Camp
● تصویری تاریک از سناد مدانوویچ (Senad Medanovic)، نظامی بوسنیایی که روستای محل سکونتش را از دست صرب‌ها بازپس‌گیری کرده و با گور دسته جمعی ۵۳ نفر شامل دوستان و خانواده‌اش مواجه شده است!

● اول ژوئن سال ۱۹۹۲ میلادی، روزی که ساکنان روستای پروهوو (Prhovo) در منطقه کلویچ (Kljuc) از جمله ۱۱ کودک قتل‌عام شدند؛ برآوردها حاکی از آن هستند که بیش از ۱۰۰ هزار نفر در طول جنگ بوسنی کشته و بیش از ۲ میلیون نفر آواره شده‌اند.

#Memories
@Milita_Camp
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
● اوکراینی‌ خانه خراب در سنگرهای سرد با جنگل دعوا گرفته بود که ناگاه با یک روس بی‌خانمان روبرو شد؛ روس که تسلیم مرگ شده بود با صدایی خسته گفت: تو داری منا به رگبار می‌بندی!

● من هم نمی‌دانم چه شد که رهگذر اوکراینی از قانون طبیعت سرپیچی کرد به روس سرگردان یک رول گُل تعارف کرد، آن‌ دو جنگ را زیر پا گذاشتند و در سنگر تنگ و تاریک محو شدند.

#Memories
@Milita_Camp